داستانی المثل آمد نیامد
مادربزرگ اهل تعارف بود! از آن تعارف هایی که گاهی راست راست بودند و خیلی وقتها ، دروغ مثلا سر سفره صد و هشتاد بار می گفت:”چرا نمی خوری؟ بخورین تو رو خدا! از اون سالاد بده اینطرف مهمونها بخورن و ……”
این تعارفات ته دلی و راست راستکی مادر بزرگ بود ، چون مادربزرگ عاشق خوردن بود و تا غذایی که پخته بود تمام نمی شد ، سفره را جمع نمیکرد! هیچ غذا یا نانی حتی خرده نانی نباید باقی میماند این قانون خانه مادربزرگ بود..
یا در خیابان هر دوست و آشنایی می دید می گفت:”بفرما بریم خانه ما ، چایی آماده است!”
https://www.khabarfoori.com
khabarfoori.com
Sat, 22 Feb 2025 07:37:29 +0000
info@khabarfoori.com (khabarfoori)
۱۱:۱۶:۵۵ ,۱۴۰۳/۱۲/۴
صفحه در منبع